اهداف درس: 1- شناخت قواعد زبان و یادگیری دستور زبان
2- متون ادبی را آسانتر بفهمیم و جملههاي نادرست را از درست زودتر باز بشناسیم.
3- زبآنهاي دیگری را آسانتر فرا بگیریم.
دستور زبان به دو بخش عمده تقسیم ميشود.
1- ترکیب (نقش): در ترکیب از نقش واژه در داخل جمله بحث ميکنیم.
2- تجزیه (نوع): در تجزیه از نوع واژه یعنی ویژگیها و خصوصیات واژه خارج از جمله بحث ميکنیم.
نقش واژه را ميتوان به نقشهاي اصلی و وابسته تقسیم کرد.
1- نهاد: قسمتی از جمله است که درباره آن سخن ميگوییم یا صفت و حالتی را به آن نسبت ميدهیم.
نهاد به دو نوع تقسیم ميشود:
الف- فاعل: نهادی است که کاری انجام داده است. علی (فاعل) رفت(فعل). ب- مسندالیه: نهادی است که به آن صفت یا حالتی را نسبت ميدهیم.
هوا (مسندالیه) سرد (مسند) است (فعل).
2- مسند: صفت یا حالتی است که به نهاد نسبت ميدهیم.
3- مفعول: واژهای است که نتیجه عمل فاعل بر آن واقع ميشود.
علی (فاعل) نامه را (مفعول) نوشت (فعل).
علی (فاعل) غذا (مفعول) خورد (فعل).
وقتی مفعول برای خواننده و شنونده شناخته شده باشد با "را" همراه است.
را: نشانه مفعول است.
4- متمم:واژهای است که به وسیله حرف اضافه به فعل یا به جمله نسبت داده ميشود و معنی آن را کامل ميکند. علی (نهاد) به خانه (متمم) رفت (فعل).
5- فعل: واژه فعل در جمله همواره نقش فعل را ميپذیرد.
(در مثالهاي گذشته دقت کنید.)
پنج نقش ذکر شده، نهاد، مسند، مفعول، متمم و فعل نقشهاي اصلی است.
نقشهاي وابسته را ميتوان به چهار نوع تقسیم کرد:
صفت، مضافالیه، بدل و معطوف
6- صفت:واژهای است که چگونگی واژهای دیگر را- که به آن موصوف ميگویند- بیان ميکند. معلم (موصوف) کوشا (صفت)
7- مضافالیه: مانند صفت با حرف نشاﻧﮥ کسره به دنبال واژهای- که به آن مضاف ميگویند- ميآید.
کتابِ (مضاف) حسن (مضافالیه)
1- صفت عین موصوف است و در خارج از موصوف وجود ندارد. توپِ بزرگ (بزرگ همان توپ است.) مضافالیه از مضاف جداست: توپ مجید (توپ و مجید هر کدام جداگانه وجود دارند.)
2- اگر میان موصوف و صفت "ی" نکره و وحدت بیاوریم معنی آن درست است. توپی بزرگ اما میان مضافالیه "ی" نکره واقع نميشود. توپی مجید (غلط است.)
3- اگر کسره صفت و موصوف را برداریم و فعل است به آن اضافه کنیم جملهای معنی دار ساخته ميشود. توپ بزرگ است. اما مضاف و مضافالیه این چنین نیست.
تذکر: موصوف و مضاف نقش نیستند بلکه کلماتی هستند که در داخل جمله نقش ميپذیرند. علی (نهاد) کتاب (مفعول) بزرگی (صفت) خرید (فعل). علی (نهاد) کتاب (مفعول) حسن (مضافالیه) را برداشت (فعل). اگر مضافالیه ضمیر متصل باشد کسره اضافه نميشود. کتابـم (مضافالیه)
8-بدل: مانند مضافالیه و صفت به دنبال واژهای ميآید که به آن "مبدل منه" ميگویند و درباره آن توضیح ميدهد اما نشانه کسره ندارد. بدل نام دیگر یا لقب یا مقام و شغل مبدل منه را بیان ميکند. شاعر (نهاد) بزرگ (صفت)، حافظ (بدل) در شیراز (متمم) ميزیست (فعل). 9- معطوف: واژهای است که با حرف "و" به واژهای پیوند زده ميشود، که به آن "معطوف به" ميگویند. معطوف همیشه همان نقش "معطوف به" را دارد. مجید (نهاد) و حسن (نهادمعطوف) آمدند (فعل). 10-قید: قید نیز یکی از نقشهاي وابسته است که انواع مهم آن عبارتند از:
قید وابسته به فعل: ظرف را کاملا ازآب ﭘر کرد.
قید وابسته به صفت: باغ بسیار بزرگ
قید وابسته به مسند: باغ بسیار بزرگ است. قید وابسته به قید دیگر: احمد بسیار تند ميدود.
قید وابسته به جمله: متاسفانه هوا امروز مساعد نیست.
11- منادا: اگر کسی را صدا بزنیم و یا مورد خطاب قرار بدهیم شخص مورد خطاب را منادا و نقش آن را منادایی ميگوییم. حسن بیا. ای خدا. انواع واژه: علاوه بر نقش کلماتی که مورد یررسی قرار گرفت واژه را در دستور زبان از دیدگاه نوع واژه یا خصوصیات دائمي آن نیز مورد مطالعه قرار ميدهیم. از این دیدگاه واژه در زیان فارسی به هفت نوع تقسیم ميشود: 1- فعل 2- اسم 3- صفت 4- ضمیر 5- قید 6- حرف 7- شبه جمله 1- فعل:
فعل معمولا در آخر جمله ميآید و برخلاف واژههاي دیگر صرف ميشود. ویژگیهاي فعل: 1. از نظر مفهوم: فعل یکی از مفهومهاي ذیل را بیان ميکند. الف: انجامدادن یا انجامگرفتن کاری: محسن نامه را نوشت. ب: واقعشدن کاری: علی کشته شد. ج: پذیرفتن حالتی: هوا روشن شد. د: نسبتدادن صفتی به کسی یا چیزی: هوا روشن است. 2.در فعل مفهوم شخص نیز وجود دارد: اول شخص (متکلم)، دوم شخص (مخاطب)، سوم شخص (غایب) 3.در فعل مفهوم مفرد یا جمعبودن نیز وجود دارد و هر کدام از فعلهاي اول شخص دوم شخص و سوم شخص ممکن است مفرد یا جمع باشد. 4. فعل زمان را نیز نشان ميدهد: ماضی، مضارع، مستقبل. هر فعل دو جزء دارد: 1- بن فعل 2- شناسه 1- بن فعل: در هر ساختی از فعل جزئی هست که مفهوم اصلی فعل را بیان ميکند و در همه ساختهای فعل ثابت است. الف- بن ماضی: مصدر بودن ن: رفتن رفت ب- بن مضارع: امر بدون ب: برو رو
2- شناسه: جزئی از فعل که در ساختهای مختلف تغییر ميکند و بر شخص دلالت ميکند شناسه نامیده ميشود. اَم، اِي، اَد، ايم، ايد، اند در افعال ماضی سوم شخص فرد شناسه نشانه خاص ندارد: مصدر: واژهای است که مفهوم اصلی فعل را، بیآنکه زمان و شخص آن مشخص باشد، ميرساند. رفتن مصدر جعلی: هرگاه از واژهای مثلاٌ اسم (یا مصدر زبان عربی) فعلی بسازند مصدر آن فعل را مصدر جعلی مينامند. چربیدن (چرب+ید+ن) ساختمان فعل: فعل از نظر ساختمان به شش نوع تقسیم ميشود. 1- فعل ساده: فعلی است که مصدر آن بیش از یک واژه نباشد. گرفتن، آلودن، طلبیدن 2- فعلهاي پیشوندی: فعلی است که از یک پیشوند و یک فعل ساده ساخته شود. برداشتن، فرورفتن 3- فعلهاي مرکب: فعلی است که از یک صفت یا اسم با یک فعل ساده ساخته ميشود و مجموعا یک معنی را ميرساند: زمین خوردن دو راه تشخیص فعل مرکب: الف- در فعل مرکب جزء غیرصرفی نقش ندارد. ب- از دو جزء یا از یکی ازآنها معنای مجازی به دست ميآید. زمین خوردن اولاٌ زمین نقش ندارد ثانیاٌ خوردن به معنی بلعیدن نیست.
4- فعلهای پیشوندی مرکب: گاهی فعل پیشوندی با اسم ترکیب ميشود و جمعا یک معنی را ميرساند: دم در کشیدن، سر در آوردن 5- عبارتهای فعلی: حرف اضافه + فعل مرکب که از مجموع آنها یک معنی به دست ميآید: ازپاافتادن، بهکارگرفتن فعل از نظرزمان: الف- فعلهاي ماضی: 1- ماضی مطلق (ساده): بن + شناسه ها: رفتم، رفتی 2- ماضی نقلی: صفت مفعولی (بن ماضی + ه)+ فعلهاي معین ام ،ای، است، ایم، اید، اند: رفتهام 6-ماضی ابعد: ماضی بعید + ماضی نقلی: رفته بودهام 7- ماضی التزامی: صفت مفعولی + مضارع ساده باشیدن: رفته باشم 8- ماضی ملموس: ماضی استمراری فعل اصلی+ ماضی مطلق فعل معین "داشتن" داشتیم ميرفتم. (هر دو فعل صرف ميشود و دو نشانه ظاهری دارد.)
ب- فعلهاي مضارع: 1- مضارع ساده: بن مضارع + شناسه: روم 2- مضارع اخباری: مي+ بن مضارع + شناسه: ميروم 3- مضارع التزامی: ب + بن مضارع + شناسه: بروم 4- مضارع ملموس: مضارع اخباری فعل اصلی + مضارع ساده فعل داشتن: دارم ميروم
ج- فعل مستقبل: مضارع ساده "خواستن" + بن ماضی فعل اصلی: خواهم خورد فعل امر: فعلی است که با آن انجامدادن کاری یا داشتن و یا ﭘذیرفتن حالتی را طلب ميکنیم و فقط دو شخص دارد: دوم شخص مفرد و جمع: برو، بروید
فعل دعا: فعل دعا که امروز با ساخت امر و یا مضارع التزامي بهکار ميرود در زبان قدیم فارسی با ساخت خاصی بهکار ميرفته است: بن مضارع + اد: کناد، آمرزاد باد (و منفی آن مباد) فعل دعا از مصدر بودن است گاهی به آخر آن "ا" ميافزایند: بادا، مبادا امروزه "مبادا" بیشتر بهصورت صفت و قید بهکار ميرود.
فعل لازم: فعلی است که به مفعول نیازی نداشته باشد. مانند: آمدن - علی آمد. فعل متعدی: فعلی که به مفعول نیاز دارد تا معنی خود را تمام کند. سعید کتاب را آورد.
بعضی فعلها هم به صورت لازم و هم به صورت متعدی بهكار ميروند که فعلهاي دو گانه یا ذووجهین نامیده ميشوند. باران بارید (لازم) کودک از دیده اشک (مفعول) بارید (متعدی) تذکر: به بن مضارع برخی از فعلها "اندن" یا "انیدن" ميافزایند و آنها را متعدی ميکنند. دو + اندن= دواندن بدینصورت ميتوان فعل متعدی را دوباره متعدی کرد. پوش +اندن= پوشاندن. مادر لباس را به بچه پوشانید.
فعل معلوم: فعلی است که به فاعل نسبت ميدهیم: حسن علی را زد. فعل مجهول: فعلی است که به مفعول نسبت ميدهیم: حسن زده شد. (حسن نهاد است که در جمله معلوم نقش مفعولی داشته است) فعل مجهول: صفت مفعولی+ فعل معین "شدن". در همه زمآنها صرف ميشود دیده شد. دیده شده است. دیده ميشود.
موارد کاربرد فعل مجهول: 1- وقتی که فاعل معلوم نباشد. 2- وقتی که فاعل اهمیتی ندارد: خیابان کنده شده است. 3- گوینده عمدا نخواهد نام فاعل را بیاورد: حسین کشته شد.
وجه فعل: فعل را از این جهت که خبری را برساند یا وقوع آن را با شک و شرط همراه کند یا درخواستی را برساند به سه وجه تقسیم ميکنند.
1-وجه امری: فعل امر 2- وجه التزامی: ماضی التزامي و مضارع التزامي که مفهوم فعل با امید و آرزو و شرط همراه است.
3- وجه اخباری: وقوع فعل را به طور قطع و یقین خبر ميدهد هم فعلهایی که تاکنون بررسی کردهایم بهغیراز موارد فوق وجه اخباری هستند. فعل وصفی: فعل را با ساخت صفت مفعولی بهکار ببرند و فعل دیگری در آخر عبارت بیاورند که شخص و زمان و وجه فعل وصفی را مشخص ميسازد.
شرایط فعل وصفی: 1- اتحاد فاعل در دو جمله 2- نیاوردن "و" بعد از فعل وصفی 3- نیاوردن چند فعل وصفی پشت سر هم
فعلهاي غیرشخصی: از "توانستن" و"بایستن" و "شایستن" همراه با بن ماضی یا مصدر فعلهاي دیگر ساختهایی بهكار ميرود که بر شخص معینی دلالت نميکند. نتوان رفت، نتوان رفتن
فعل معین: یا فعل کمکی فعلی است که در ساختن فعل دیگر بهكار ميرود و نشانگر زمان فعل یا ساخت مجهول است. رفته بودم (ماضی بعید) خواهم رفت (مستقبل) زده شد (مجهول) فعل منفي: زماني كه نشانه ن نفي بر سر فعل بيايد. نميروم فعل نهي:امر منفي است: نرو
2- اسم: اسم كلمهاي است كه براي ناميدن شخص يا حيواني ياچيزي یا مفهوميبهكار ميرود. ویژگیهاي اسم: 1. اسم ميتواند همه نقشها (غیر از نقش فعل و صفت ) را بپذیرد. 2. اسم تنها واژهاي است که مضافالیه واقع ميشود. 3. اسم را ميتوانیم جمع ببندیم. کتابها، درختان تذکر:اگر واژهای دیگر دو ویژگی اخیر را داشته باشد یا جانشین اسم (ضمیر) است یا به اسم تبدیل شده است.
کتاب او. دانشمندان 1-اسم عام: اسمي را گویند که شامل همه افراد همجنس باشد: مرد، شهر 2-اسم خاص: اسمي که بر فرد یا افرادی مخصوص و معینی دلالت کند: علی اساميخاص چهار دستهاند:
1- اسم خاص انسآنها: علی، سعید 2-اسم خاص مکآنها: البرز، شیروان 3-اسم چیزهایی که بیش از یکی نیستند: قرآن، اوستا 4-اسميکه بر برخی چیزهای خاص ميگذارند: رخش سایر اسمها عامند 1-نکره: اسميکه برای مخاطب یا خواننده آشنا و شناخته نباشد. علامت آن ی نکره است: کتابی، مردی 2- معرفه: اسميکه برای مخاطب یا خواننده آشنا و شناخته باشد: احمد، قرآن اساميمعرفه در فارسی علامتی ندارد اما مهمترین اقسام معرفه عبارتنداز:
1-همه اساميخاص
2-موصوف صفتهاي اشاره: این کتاب
3-اسم جنس: شتر بزرگتر از گاو است.
4- مفعول با نشانه "را": کتابی را آوردم.
5-اسميکه مضاف به اسم معرفه باشد: دوست من
6- با قرینه لفظی و معنوی: کتاب از دستم افتاد. اسامي نکره بهصورتهاي ذیل ميآید:
1- "ی" در آخر اسم: مردی 2-یک در اول اسم: یک جا 3-یک در اول "ی" در آخر: یک جایی 1-مفرد: اسمي که بر یک فرد یا یک چیز و یا یک مفهوم دلالت ميکند. 2-جمع: اسمي که بر بیش از یک چیز دلالت کند. علامت جمع در فارسی ان و ها است.
1 -ساده: اسمي که فقط یک جزء دارد: کتاب، گل
2-مرکب: اسمي که بیش از یک جز دارد: کتابخانه، گلاب تذکر: علائم جمع و ی نکره مرکب ساز نیستند: مردی، کتابها (ساده) اما سایر پسوندها و پیشوندها مرکب سازند: بازدید ،خواهش (مرکب). 1- ذات: اسمي که بهطور مستقل در خارج از ذهن وجود دارد و ميتوان آن را دید یا لمس کرد: کاغذ، میز
2-معنی: اسميکه مستقلا درخارج از ذهن وجود ندارد بلکه وجودش وابسته به دیگری است: هوش، زیبایی
1 -جامد: اسمي که ریشه فعلی ندارد: کتاب، خانه 2-مشتق: اسمي که ریشه فعلی دارد یعنی در ساختمان آن بن ماضی یا مضارع بکار رفته است : خواهش، رفتار چند اصطلاح دیگر: 1- اسم صوت: لفظی است مرکب که معمولاً از صداهای طبیعی گرفته شده و بیانگر صداهای خاصی است: قارقار ،قاه قاه، شارت و شورت
2-اسم مصغر: اسميکه مفهوم خردی و کوچکی را ميرساند. نشانه تصغیر در فارسی: 1- چه: باغچه، کوچه 2- ک: دخترک، مرغک 3- و: یارو، خواجو گاهی نشانه تصغیر برای تحقیر و دشنام بکار ميرود: مردک
3-مصدر: مصدربا اینکه مفهوم انجام گرفتن کار را ميرساند به سبب نداشتن زمان مشخص اسم است نه فعل.
مصدر مرخم: گاهی بن ماضی برخی از افعال در معنی مصدری بهكار ميرود که بیشتر دستور نویسان آن را مصدر مرخم (مصدر دم بریده ) نامیدهاند. دید، دیدن، بازدید، بازدیدن
اسم مصدر: علاوه برمصدر اسمهایی در فارسی هستند که با اینکه نشانههاي مصدری ندارند ولی حاصل معنی و مفهوم مصدر را ميرسانند و به آنها اسم مصدر ميگویند.
اقسام اسم مصدر: 1- بن مضارع + ش : خواهش، کاهش 2- بن مضارع + ـَـ شت: خورشت، کنشت
3- بن مضارع + ار: رفتار، گفتار 4- بن مضارع +ه: خنده، گریه
5- صفت + ی: خوبی، روشنی گاهی اسم+ی: استادی اگر واژه به ه ختم شود به جای آن گی اضافه ميشود: تشنه، تشنگی تذکر: به این ی یای مصدری ميگویند. 6- بن مضارع + ان: آشتیکنان 7- اسم یا صفت عربی +یت: آدمیت، فاعلیت 8- بن ماضی فعل بهتنهایی یا همراه واژه دیگر: ساخت، برآورد، عقب گرد 9-بن مضارع یک فعل یا دو فعل: گریز، جنب و جوش
10- بن ماضی یک فعل با بن مضارع همان فعل یا فعل دیگر: جست و جو، خرید و فروش 11- بن ماضی یا مضارع + مان: ساختمان، سازمان 12- از تکرار ساخت امر یک فعل یا دو فعل: بزن بزن، بزن بکوب 13-مصدرهای عربی: تذکر، تغییر مترادف / متشابه / متضاد 1- مترادف: کلماتی که لفظ متفاوت و معنی یکسان دارند: غم و اندوه 2- متشابه: از حیث معنی جدا ولی از جهت لفظ یکی هستند: خوار، خار 3- متضاد: از نظر معنی ضد هم هستند: غم و شادی
نقش اسم و گروه اسمي در جمله قبلا درباره نقشهاي 12گانه کلمات سخن گفتیم. اسم و گروههای اسمي غیر از نقش فعل و صفت ميتواند یکی از 10 نقش دیگر را در جمله برعهده بگیرد. انواع نهاد: اسم هم بهتنهایی و هم بههمراهی وابستههایی ميتواند نهاد جمله باشد. اسم در نقش نهادی ممکن است یکی از پنج صورت زیر را داشته باشد.
الف- فاعل جمله باشد، یعنی انجامدادن کاری را به او نسبت بدهیم. علی آمد. کاوه نخوابیده است. ب- پذیرنده کاری باشد، که در این صورت همراه فعل مجهول است که در جمله معلوم، مفعول بوده است. حسن زده شد. (علی حسن را زد ) ج- دارنده صفت یا حالتی است. احمد با ادب است.
د- پذیرنده صفت یا حالتی است. مسعود بیمار شد.
ه - وجود و هستی را به او نسبت دهیم یا از او سلب کنیم. اینجا پول است. کتابی روی میز نبود.
در این موارد فعل است و بود فعل ربطی نیست و به معنی وجود داشتن است.
متمم: همچنانکه ذکر شد متمم اسمي است که پس از حرف اضافه بیاید. در مواردی اسم و گروه اسمي وقتیکه متمم واقع ميشود به همراه حرف اضافه ميتواند جایگاه نقش جدیدی را اشغال کند.
این نقش غالباً قیدی است: اتومبیل بهسرعت (متمم-قيد) گذشت. او بیاراده (متمم- قيد) سخن گفت. و گاهی مسند: علی باادب (متمم- مسند) است. 3- صفت واژه یا گروهی از واژه هاست که درباره اسم توضیحی ميدهد و یکی از خصوصیات اسم را بیان ميکند. صفت از حیث مفهوم 6 نوع است: 1- بیانی 2- اشارهای 3-شمارشی 4- ﭘرسشی 5- تعجبی 6- مبهم صفت بیانی: صفتی است که چگونگی و خصوصیات اسم را مانند رنگ، قد، جنس، شکل، وضع، اندازه، مقدار و ارزش بیان ميکند.
صفت بیانی پنج نوع است.
صفت ساده : صفتی است که تنها چگونگی و خصوصیت موصوف را ميرساند بدون معنی فاعلی و مفعولی و نسبی...: هوایی خوب، اتاق گرم، مادر مهربان صفت فاعلی: صفتی است که بر کننده کار دلالت کند. و از حیث ساختمان هفت گونه است. 1- بن مضارع + نده: گیرنده 2- بن مضارع +ان: گریان 3- بن مضارع + ا: دانا
4- بن ماضی و بهندرت بن مضارع + ار: خریدار ،پرستار 5- بن ماضی یا مضارع +گار: آفریدگار، آموزگار 6- اسم معنی و بهندرت صفت یا بن فعل +گر: دادگر، سفیدگر 7- اسم معنی و بهندرت صفت یا بن فعل +کار: ستمکار، تراشکار تذکر: 1-پسوند گر و کار در آخر اسم ذات صفتی ميسازد که بر پیشه و حرفه دلالت ميکند: زرگر، آهنکار
2-صفت فاعلی + پسوند ان گاهی تکرار ميشود و قید ميسازد: دوان دوان
3-گاهی ساخت فعل امر نوعی صفت فاعلی ميسازد: بزن برو
4-بن مضارع +اسم یا واژه دیگر نوعی صفت فاعلی مرکب ميسازد: دانشجو
3.صفت مفعولی: که آن را اسم مفعول نیز نامیدهاند، صفتی است که معنی مفعولیت دارد یعنی کار برآن واقع ميشود. بن ماضی + ه: رفته، ساخته گاهی لفظ شده نیز به آن اضافه ميشود: شنیده شده تذکر: 1-اگر به اول صفت مفعولی اسم یا صفتی افزوده شود گاهی ه ميافتد. گل اندوده، گل اندود
2- برخی از صفتهاي مفعولی که از فعلهای لازم و بهندرت فعلهای متعدی ميآیند معنی صفت فاعلی دارند: رفته، خوابیده
4- صفت نسبی: صفتی است که به کسی یا جایی یا جانوری و یا چیزی نسبت داده شود. به آخر اسم یا صفت و به ندرت ضمیر ی (نسبت) اضافه شود: تهرانی، خودی علاوه بر "ی" نسبت علایم زیر نیز صفت نسبی ميسازد. ین: سیمین، پسین انه: سالانه ینه: پشمینه انی: روحانی ه: دورویه گانه: دوگانه گان: گروگان چی: پستچی
صفت لیاقت : صفتی است که شایستگی و قابلیت موصوف را ميرساند. مصدر + ی (لیاقت): خوردنی درجات صفت: 1- صفت مطلق: بدون سنجش حالت موصوف را بیان ميکند: خوب، بزرگ
2- صفت برتر (تفضیلی): صفت مطلق +تر: خوبتر، بزرگتر
3- صفت برترین (عالی): صفت مطلق +ترین: خوبترین، بزرگترین
صفت از نظر رابطه با موصوف دو حالت دارد: 1-صفت پسین: که پس از موصوف ميآیند بیشتر صفتهای بیانی صفت پسین هستند. 2. صفت پیشین: که پیش از موصوف ميآیند که به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
1- صفت اشاره: این و آن وقتی که همراه اسمي بیایند و بدان اشاره کنند. این:برای اشاره به نزدیک آن: برای اشاره به دور
صفت اشاره بهصورتهای زیر دیده ميشود: الف- این و آن بدون همراهی با کلماتی دیگر که تنها برای اشاره است. این کتاب
ب- برای اشاره و تاکید که با "هم" ترکیب ميشوند: همین، همان ج- برای اشاره و بیان تشبیه و چگونگی به همراه کلماتی مانند: چون، گونه، سان: چنین، چنان، اینگونه، آنجور د-برای اشاره و تاکید همراه کلماتی مانند: قدر، مقدار، همه: اینقدر، هماناندازه، همینقدر
2- صفت شمارشی: واژهای که شماره یا ترتیب مفهوم یا مصداق اسمي را ميرساند به آن عدد نیز ميگویند. بر چهار قسم است: الف- صفت شمارشی ساده: اعداد بدون پیشوند و پسوند: یک، دو، بیست ب- صفت شمارشی ترتیبی: عدد + م یا مین: چهارم، صدمین
ج- صفت شمارشی کسری: اعداد کسری: یک سوم، دو سوم
د- صفت شمارشی توزیعی: از تکرار صفت شمارشی اصلی بهدست ميآید: یک یک، دو به دو
3- صفت پرسشی: صفتی است که با آن از نوع یا چگونگی یا مقدار موصوف پرسش کنند. صفت پرسشی از نظر مفهوم سه گونه است: الف- صفت پرسشی که با آن از نوع یا چگونگی با از نام و نشان موصوف ميپرسند: چه، کدام، چطور، چگونه ب-صفت پرسشی که با آن از ترتیب یا مقام موصوف پرسش کنند: چندم، چندمین
ج- صفت پرسشی که با آن از مقدار و شماره موصوف پرسیده ميشود: چند، چقدر، چه مقدار
4- صفت تعجبی: صفتی است که همراه اسم ميآید و شگفتی و تعجب گوینده را ميرساند و با آهنگ مخصوص تعجب ادا ميشود. چه خط زیبایی !
5- صفت مبهم: صفتی است که همراه اسم ميآید و نوع یا چگونگی یا شماره و مقدار آن را بهطور نامعین ومبهم بیان ميکند: هر، همه، دیگر، هیچ، چند، چندین، چندان، فلان
4- ضمیر واژهای است که جانشین اسم ميشود برای جلوگیری از تکرار اسم. رستم پهلوان بزرگی بود هر کس او را ميدید. او ضمیراست و جانشین رستم شده است رستم مرجع ضمیر است. اقسام ضمیر عبارتند از: 1-شخصی 2-مشترک 3-اشاره 4-پرسشی 5-تعجبی 6-مبهم 7-ملکی
1- ضمیر شخصی: ضمیرهایی هستند که برای هریک از اشخاص (اول شخص، دوم شخص و سوم شخص، مفرد یا جمع ) ساخت جداگانه دارند. ضمیر شخص دو گونه است: منفصل، متصل
الف- ضمیر شخصی منفصل یا گسسته، ضمیری است که به واژه پیش از خود نميچسبد و به تنهایی بکار ميرود: من، تو، او (وي)، ما، شما، ایشان
ب - ضمیر شخصی متصل یا پیوسته:ضمیری است که به واژه پیش از خود ميپیوندد و به تنهایی بهكار نميرود. م، ت، ش، مان، تان، شان
تذکر: وقتی که ضمیر م، ت، ش به کلماتی که به ه ختم ميشوند افزوده شود الفی به آن اضافه ميشود. میوهام، جامهات
اگر ضمایر متصل به واژهای که آخرش ا یا و باشد ی به آن اضافه ميشود. قلمهایم، ابرویت
2-ضمیر مشترک: ضمیری است که برای همه ساختهای ششگانه یکسان بهکار ميرود. خود: خودم، خودت، خودش، خودمان، خودتان، خودشان علاوه بر ضمیر خود، در ضمیر خویش و خویشتن نیز ضمیر مشترکند که بیشتر در زبان و ادب بهكار ميرود.
3-ضمیر اشاره: ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم ميشود. آن، این و اقسام دیگری که در بحث صفت اشاره آنها را نام بردهایم اگر این کلمات به همراه اسم بیایند صفت اشاره و اگر جانشین اسم شوند ضمیر اشارهاند. این کتاب را بگیر و آن را بخوان.
4- ضمیر پرسشی: ضمیر پرسشی نیز همان صفات پرسشی هستند که جانشین اسم شدهاند: که، چه، کدام، کدامین، کی، کجا، چگونه 5-ضمیر تعجبی: واژه "چه" وقتی که بیهمراهی اسم بیاید و مفهوم تعجب و شگفتی را برساند. چه هوای خوبی ! چه زیباست !
6- ضمیر مبهم: واژههایی هستند که بر کس یا چیز یا مقدار مبهميدلالت ميکنند: همه آمدند. فلانی، آدم بسیار خوبی است.
تذکر: همچنانکه قبلا ذکر شد این ضمایر اگر با اسم بیایند صفت ميباشند.
7- ضمیر ملکی: واژه مرکب ازآنِ که بهمعنی مال ِ یا متعلق به باشد: این کتاب از آن ِ مسعود است.
این واژه در قدیم گاهی بهصورت آن ِ بهكار ميرفته است .
کاربرد و نقش ضمیر ها ضمیرها معمولا جانشین اسم هستند از این رو نقشهاي مختلف اسم را بر عهده ميگیرند.
1- نقش نهادی: من فردا به مسافرت ميروم. خودت این مطلب را گفتی.
2- نقش مسندی: محمود من هستم. احمد کدام است.
3- نقش مفعولی: تو او را ندیدی. خویشتن را رها ساختم.
4- نقش متمی: به آن دست مزن. بهخود گفتم. 5- نقش منادایی: ای آن که به اقبال تو در عالم نیست.
6- نقش تمیزی: مرا که پنداشتی؟
7- نقش قیدی: کجا ميروی؟ چقدر خوابیدی؟
8-نقش مضافالیهی: دلم به حالش سوخت. او از گفته خویش پشیمان شد.
5- قید قیدها به دو دسته تقسیم ميشوند: مختص و مشترک.
1-قید مختص: بعضی قیدها فقط نقش قیدی ميپذیرند. یعنی همیشه در جمله به صورت قید بهكار ميروند: هرگز، هنوز، البته، مثلا، احیانا، اتفاقاً
2- قید مشترک: بعضی از اسمها و صفتها و واژههاي دیگر در جمله گاهی نقش قیدی ميپذیرند که به آنها قید مشترک ميگویند. احمد شب به خانه برگشت.
اقسام قید از جهت معنی: قید زمان: شب، وقت، ایام قید مکان: اینجا، آنجا قید مقدار: کمکم، زیاد قید کیفیت: خوب، بهآرامی قید حالت: افتان و خیزان، گریان قید تاسف: افسوس، متاسفانه قید تعجب: عجبا، شگفتا قید تصدیق: حتماً قید پرسش: چگونه قید شک و تردید : شاید
6- شبه جمله اگر بخواهیم حالتهای روحی و درونی خود چون شادی، تعجب، درد، افسوس و مانند آنها را بر زبان بیاوریم معمولا ً از واژههاي همچون، وه، آه استفاده ميکنیم که به آنها شبه جمله یا صوت ميگویند. از آن جهت به این واژهها شبه جمله ميگویند که معنایی مانند جمله دارند. آه: درد ميکشم. بَه بَه: چه خوب است.
به این واژهها صوت هم ميگویند زیرا در بیشتر آنها مثل این است که از شدت درد یا تعجب صدایی از حلق و دهان خود در ميآوریم.
اقسام شبه جمله از جهت معنا: 1- شبه جمله امید و آرزو و دعا: کاش، آمین، الهی 2- شبه جمله تحسین و تشویق: آفرین، مرحبا، به به 3- شبه جمله درد و تاسف: وای، افسوس، دریغ
4 - شبه جمله تعجب: وه، عجب، شگفتا 5- شبه جمله تنبیه و تحذیر: مبادا، زنهار، هان 6- شبه جمله امر: یاالله، بسمالله، خفه 7- شبه جمله احترام و قبول: چشم، قربان 8- شبه جمله جواب و تصدیق: آری، البته ،ای
تذکر: شبه جملهها در جمله اغلب نقش قیدی دارند. افسوس دوستان همگی پراکنده شدند.
7- حرف بعضی از واژهها معنی مستقلی ندارند و برای پیونددادن واژهها یا نسبت دادن واژهای یا جملهای یا نشاندادن نقش واژهای در جمله بهكار ميروند. این واژهها را حرف ميگویند. حروف در جمله نقش نميپذیرند. حرفها به سه دسته تقسیم ميشوند: حروف ربط و اضافه و نشانه.
1-حرفهای ربط: حرفهای ربط واژههایی هستند که دو واژه یا دو جمله را بههم پیوند ميدهند و آنها را همپایه یکدیگر ميسازند و یا جملهای را به جملهای دیگر ربط ميدهند و یکی را وابسته دیگری قرار ميدهند.
الف - حروف ربط همپایه ساز: مجید و بهروز به بازار رفتند.
ب- حروف ربط وابسته ساز: که بر سر جمله پیرو ميآیند در جملات مرکب. تا نکوشی موفق نميشوی.
حرفهای ربط از جهت ساختمان دو نوع است.
1- حرف ربط ساده: که از یک واژه ساخته شدهاند: اما، پس، تا، زیرا، که، نیز، ولی، هم
2- حرفهای ربط مرکب: مجموعهای از دو یا چند واژه است که معمولا یکی از آنها حرف ربط یا حرف اضافه ساده است و اغلب علاوه براین که کار حرف ربط را انجام ميدهند نقش قیدی هم دارند. آنجاکه، از این روی، اکنون که، بس که، زیرا که، هر چند
معنی و کاربرد حرفهای ربط ساده: اگر: برای شرط بهکار ميرود. اما: برای توضیح یا از میانبردن گمان نادرست شنونده باری: برای مختصرکردن سخن پس : از این رو، در نتیجه تا: 1- تا وقتیکه 2- برای بیان نتیجه فعل 3- همینکه
چون: 1- بهعلتاینکه 2- زیرا که 3- وقتی که چه: برای پیوند دو جمله زیرا: ازاینجهت، بدینسبب که: دو جمله را به هم پیوند ميدهد و گاهی آن را توضیح ميدهد. لیکن: اما
نه: برای نفی نسبت یا امری نیز: برای شریک قراردادن و: برای عطف بهکار ميرود ولی: اما هم: نیز یا: برای مساوی قراردادن دو چیز
2- حرف اضافه: واژههایی هستند که معمولا واژه یا گروهی را به فعل جمله نسبت ميدهند و آنها را بدان وابسته ميسازند و به آنها نقش متممي ميبخشند. با اتوبوس از خانه به مدرسه رفتم.
حرفهای اضافه از جهت ساختمان بر دو قسمند:
1- حرفهای اضافه ساده: که از یک واژه ساخته شدهاند: از، اِلا، الی، با، بر، برای، تا، جز، چون، در، غیر
2- حرفهای اضافه مرکب: از یک حرف اضافه ساده و یک واژه دیگر ساخته شدهاند: ازبرای، بهمجرد
معنی و کاربرد برخی از حرفهای اضافه ساده: از: 1- برای آغاز یا شروع 2- برای بیان علت 3- برای بیان جنس 4- به معنی اثر نوشته 5- همراه صفت برتر الا: برای استثنا به معنی بجز، مگر الی: تا با: 1- در معنی همراه 2- در معنی به وسیله 3- به یاری
بر: 1- قرار داشتن چیزی روی چیزی 2- لازم بودن امری برای: 1- به معنی منظور 2- از بهر
به :1- برای نشاندادن انتها و پایان عملی 2- برای سوگند 3- برای نشاندادن مقابل بودن دو چیز 4- به معنی نسبت به 5- برای نشاندادن داخل چیزی
بی: برای نفی و سلب تا: برای بیان پایان چیزی جز: برای استثنا، به معنی غیر چون: مانند، مثل در: 1- برای نشان دادن داخل چیزی 2- در خصوص مانند: مثل و چون مگر: برای استثنا ء
تذکر: 1- بعضی از حروف مانند تا، چون بین حرف ربط و اضافه مشترکند این حروف اگر بین دو جمله بهکار رود حرف ربط اما اگر داخل یک جمله بکار رود حرف اضافه است.
از خانه تا مدرسه دویدم (حرف اضافه) به کنابخانه رفتم تا درس بخوانم. (ربط)
دلیری چون او ندیدم (حرف اضافه) چونکه باران بارید زمین خیس شده است. (ربط)
2- که: گاهی به معنی از بکار ميرود که در این صورت حرف اضافه است.
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ.
3- در زبان فارسی قدیم حرف اضافههایی بهكار رفته که در زبان امروز بهكار نميرود مانند: اندر، اندرون، زی
گاهی در قدیم برای یک متمم دو حرف اضافه ميآوردهاند.
به خاک اندر (حرف اضافه مرکب گسسته)
3- حروف نشانه: حرفهایی که برای تعیین نقش واژه در جمله ميآیند و سه دستهاند.
الف- نشانه ندا (ای، یا. ... )
ب-نشانه مفعول (را)
پ- نشانه اضافه و صفت (کسره اضافه)
تذکر: "را" علاوه بر مفهوم حرف نشانه گاهی به جای یکی از حروف اضافه نیز بهكار ميرفته است.
پیرمردی را گفتند. انوشیروان را پرسیدند.
در این موارد واژه قبل از را متمم است نه مفعول.
پیشوند وپسوند: کلماتی هستند که معنی مستقل ندارند ولی در ساختن واژههاي مرکب بهكار ميروند. فراگیر - غمگین
واژههاي مشتق: همچنانکه قبلا ذکر شده است اگر در ساختمان واژهای بن فعل (بن ماضی یا مضارع) وجود داشته باشد آن واژه را مشتق ميگویند. خریدار - ساختمان
و اگر بن فعل وجود نداشته باشد آن را جامد ميگویند: کتابخانه، دیوار
صرف و نحو (تجزیه و ترکیب) همچنانکه در آغاز گفته شد اکر از نقش واژه در داخل جمله بحث کنیم به آن ترکیب یا نحو ميگویند. اگر از نوع و خصوصیات واژه جدا از جمله بحث کنیم. به آن صرف یا تجزیه ميگویند.
نکتههایی درباره تجزیه و ترکیب: 1- با این که در تجزیه، واژه را بهتنهایی و بدون در نظر گرفتن نقش آن در جمله بررسی ميکنیم اما در مواردی باید به معنی آن در داخل جمله توجه کنیم. مثلا واژه باد ميتواند فعل دعایی باشد یا اسم باشد به معنی هوای خنک.
2- در تجزیه واژه علاوه بر نوع واژه سایر خصوصیات فرعی واژه را نیز باید ذکر کنیم که در مثالهاي بعدی آنها را بیان ميکنیم ولی در نقش واژه فقط به ذکر یک نقش اکتفا ميکنیم چون هر واژه در داخل یک جمله یک نقش بیشتر ندارد.
نمونهها: هوا روشن است. هوا: اسم عام، مفرد، ساده، جامد، معرفه، نهاد (مسند الیه) روشن: صفت بیانی ساده، جامد، مسند است: فعل مضارع ساده برای اخبار، سوم شخص مفرد (ربطی)، فعل
تو دانش آموزی تو: ضمیر شخصی منفصل، دوم شخص مفرد، نهاد دانش آموز: صفت بیانی، فاعلی، مشتق، مرکب، مسند - ی (ای ): فعل مضارع ساده برای اخبار ( فعل ربطی ) دوم شخص مفرد، فعل
دیشب تلویزیون برنامه خوبی داشت. دیشب: اسم عام، مفر، مرکب، جامد، معرفه، قید تلویزیون: اسم عام، مفرد، ساده، جامد، معرفه، نهاد برنامه: اسم عام، مفرد، مرکب، جامد، معرفه، مفعول ء: حرف نشانه خوب: صفت بیانی، ساده، جامد، صفت -ی: پسوند، نشانه وحدت (نکره) داشت: فعل ساده، ماضی مطلق، سوم سخص مفرد، متعدی، معلوم ، فعل
با سلام جهت استفاده از مطالب صلوات بر محمد و آل محمد بفرستيد و لطفاً لينك ما را در وبلاگ يا وبسايت خود قرار دهيد و به دوستان خود معرفي نماييد باتشكر - مديريت وبلاگ
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.